جلسه حلقه شهید مطهری 30 آبان 93
جلسه حلقه شهید مطهری در روز پنجشنبه مورخ 30 آبان 93 در مسجد جامع شهرستان استهبان برگزار شد. در طی این جلسه نظری چند داستان پندآموز نقل و از آن ها نتیجه گیری کرد که در ادامه چندی از آن ها را بیان می کنیم.
مار چه شکلی است؟
روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند.
مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده می کرد و بر آنان به نوعی حکومت می
راند. بر حسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغل کاری های
شیاد شد و او را نصیحت کردکه از اغفال مردم دست بردارد وگرنه او را رسوا می
کند اما مرد شیاد نپذیرفت.
بعد از اتمام حجت، معلم با مردم روستا از
فریبکاری های شیاد سخن گفت ونسبت به حقه های او هشدار داد. بعد از کلی
مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شدکه فردا در میدان روستا معلم و مرد
شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک با سواد و کدامیک بی سواد هستند. در
روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گردآمده بودند تا ببینند آخر کار،
چه می شود.
شیاد به معلم گفت: بنویس «مار»
معلم نوشت: مار
نوبت
به شیاد که رسید به جای نوشتن «مار» شکل مار را روی خاک کشید و به مردم
گفت: شما خود قضاوت کنید، کدامیک از اینها مار است؟ مردم که همگی بی سواد
بودند متوجه نوشته «مار» نشدند اما همه شکل مار را شناختند و حق را به شیاد
دادند، به جان معلم افتادند و تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا
بیرون راندند.
نتیجه گیری
اگر می خواهیم بر دیگران تاثیر
بگذاریم یا آنها را با خود همراه کنیم بهتر است با زبان، رویکرد و نگرش خود
آنها با آنها سخن بگوییم و رفتار کنیم. معمولا – و نه لزوما همیشه – نمی
توانیم با اصول و چارچوب فکری خود دیگران را مدیریت کنیم. باید افکار و
مقاصد خود را به زبان فرهنگ، نگرش، اعتقادات، آداب و رسوم و پیشینه آنان
ترجمه کرد و به آنها داد.
چمن زن کوچک
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد ، جعبه نوشابه را به سمت
تلفن هل داد و بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع
کرد به گرفتن شماره ، مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.
پسرک پرسید: خانم میتوانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان
را به من بسپارید؟ زن پاسخ داد: کسی هست که این کار را برای من انجام می
دهد پسرک گفت: خانم، من این کار را با نصف قیمتی که به او میدهید انجام
خواهم داد زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا" راضی است پسرک بیشتر
اصرار کرد و پیشنهاد داد : من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان
جارو میکنم . در این صورت شما در آخر هفته زیباترین چمن را در کل شهر
خواهید داشت مجددا" زن پاسخش منفی بود. پسرک در حالی که لبخندی بر لب
داشت ، گوشی را گذاشت . مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به
سمتش رفت و گفت: پسر از رفتارت خوشم آمد ، به خاطر اینکه روحیه ی خاص و
خوبی داری ، دوست دارم کاری به تو بدهم پسر جواب داد : نه ممنون ، من فقط
داشتم عملکردم را می سنجیدم . من همان کسی هستم که برای این خانم کار
میکند.
نتیجه گیری
اگر کاری را بر عهده می گیریم باید آن را به نحو احسنت انجام دهیم تا دو طرف از آن راضی باشند.
پسرک و بستنی
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر10
سالهاى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار براى سفارش
گرفتن سراغش رفت.
پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟
خدمتکار گفت: 50 سنت.
پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید: بستنى خالى چند است؟
خدمتکار
با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عدهاى بیرون قهوه فروشى منتظر
خالى شدن میز ایستاده بودند، با بیحوصلگى گفت : 35 سنت.
پسر دوباره سکههایش را شمرد و گفت:
براى من یک بستنى بیاورید.
خدمتکار
یک بستنى آورد و صورتحساب را نیز روى میز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام
کرد، صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوقدار پرداخت کرد و رفت.
هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریهاش گرفت. پسر بچه روى میز
در کنار بشقاب خالى، 15سنت براى او انعام گذاشته بود.
نتیجه گیری
همیشه کسانى که خدمت میکنند را به یاد داشته باشید.